سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدو بیا هر جور بخوای طنز وجود داره فقط نظر یادت نره
یک خنده ی رومانتیک/بایه وبلاگ آنتیک
یادداشت ثابت - سه شنبه 91 شهریور 29 :: 12:52 عصر ::  نویسنده : کوثرجون

سلام خیلی خوش اومدی که اومدی,,
برو پایین تا بگم,,,
,,,,,,,
,,,,,

,,,
,,,,,

,,,,,

,,,,,,,,
,,,,,,,,,,

,,,,,,,,,,,,,
,,,,,,,,,,

,,,,,,,,,,,

,,,,,,,,,
,,,,,,,,
,,,,,,,
,,,,,,
,,,,,,....
,,,,,,,
,,,,,,,
,,,,,,,,
,,,,,,,,
,,,,,,
برو بالا ,,                        
,,,,,
,,,,,,,
,,,,
,,,,
,,,,
هر شب ده دیقه میای تو پست من میای پایین میری بالا,باید تنبیه بشی که یادت بیاد بخاطر روحیه گرفتن دوستای خوبمون که زحمت میکشن پست میذارن تشکرم نمیکنی لااقل یه نظر کوچولو بدی,ایام به کام,شاد باشین,برو دیگه
,,,,,,,,,




موضوع مطلب :
سه شنبه 92 خرداد 21 :: 5:37 صبح ::  نویسنده : کوثرجون

دستام خسته شدند . پاهام طاول زدند . از کمر افتادم . اصلا جون ندارم . دارم میمیرم
تو رو خدا
.
.
.
.

.
.
.
.
.

.
.
.

یکی از اندی بپرسه خوشگلا تا کی باید برقصن !




موضوع مطلب :
سه شنبه 92 خرداد 21 :: 5:23 صبح ::  نویسنده : کوثرجون




موضوع مطلب :
دوشنبه 92 خرداد 20 :: 11:57 عصر ::  نویسنده : کوثرجون

شما یادتون نمیاد تو دبستان اینجوری از ما امتحان میگرفتن




موضوع مطلب :
دوشنبه 92 خرداد 20 :: 11:53 عصر ::  نویسنده : کوثرجون

 




موضوع مطلب :
دوشنبه 92 خرداد 20 :: 11:44 عصر ::  نویسنده : کوثرجون

من وصیت میکنم

وقتی من مردم مزارم رو با آب و صابون بشویید تا هرکی رد شد لیز بخوره من

 

 

 

بخندم روحم شاد بشه

خیلی خنده‌دارخیلی خنده‌دارخیلی خنده‌دار

خیلی خنده‌دار

 




موضوع مطلب :
دوشنبه 92 خرداد 20 :: 11:32 عصر ::  نویسنده : کوثرجون
یکی هم نداریم بـرامون یـه آب پـرتقـال بیـاره بـگـه :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
عزیـــزم خــســته نـباشــی انقدرمیخندونی

چه وضعیه!http://s1.picofile.com/file/7669679030/s7_gif.png




موضوع مطلب :
دوشنبه 92 خرداد 20 :: 11:21 عصر ::  نویسنده : کوثرجون
سرگذشت عشق یک بچه
.



ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

دوشنبه 92 خرداد 20 :: 10:58 عصر ::  نویسنده : کوثرجون

سن 14 سالگی: تازه توی این سن ، هر رو از بر تشخیص میدن! (اول بدبختی!)
سن 15 سالگی: یاد می گیرن که توی خیابون به مردم نگاه کنن! ... از قیافه ء خودشون بدشون میاد!
سن 16 سالگی: توی این سن اصولا“ راه نمیرن ، تکنو می زنن! ... حرف هم نمی زنن ، داد می زنن! ... با راکت تنیس هم گیتار می زنن!

سن 17 سالگی: یه کمی مثلا آدم می شن! ... فقط شعرهاشون رو بلند بلند می خونن! (یادش به خیر ، اون روزا که تکنو نبود ، راک ن رول می خوندن!)
سن 18 سالگی: هر کی رو می بینن ، تا پس فردا عاشقش می شن! ... آخ آخ! آهنگهای داریوش مثل چسب دوقلو بهشون می چسبه!
سن 19 سالگی: دوست دارن ده تا رو در آن واحد داشته باشن! ... تیز میشن ، ابی گوش میدن!

سن 20 سالگی: از همه شون رو دست می خورن! ... ستار گوش میدن که نفهمن چی شده!
سن 21 سالگی: زندگی رو چیزی غیر از این بچه بازیها می بینن! (مثلا عاقل میشن!)
سن 22 سالگی: نه! می فهمن که زندگی همش عشــــقه! ... دنبال یه آدم حسابی می گردن!
سن 23 سالگی: یکی رو پیدا می کنن! اما مرموز می شن! (دیدشون عوض می شه!)

سن 24 سالگی:نه! اون با یه نفر دیگه هم دوسته! اصلا“ لیاقت عشق منو نداشت!

سن 25 سالگی: عشق سیخی چند؟!! ... طرف باید باباش پولدار باشه! حالا خوشگل هم باشه بد نیست!
سن 26 سالگی: این یکی دیگه همونیه که همه ء عمر می خواستم! ... افتخار میدین غلامتون بشم؟!

سن 27 سالگی: آخیـــــــــــش!
سن 28 سالگی: کاش قلم پام می شکست و خواستگاری تو نمیومدم!!!




موضوع مطلب : طنز پسرا
شنبه 92 خرداد 18 :: 5:26 صبح ::  نویسنده : کوثرجون

آیا واقعاً حقوق زن ها پایمال شده است!؟ (طنز)

 

در کودکی:

پسرها هر وقت شیطنت میکردند یک سیلی محکم صورتشان را نوازش میکرد

دخترها هر وقت شیطنت میکردند یک ضربه فانتزی به ماتحتشان میخورد.

خودتان قضاوت کنید : کدام ضربه درد بیشتری دارد؟

 

روزهای جمعه که مدرسه ها تعطیل بود :
پسرها برای خرید نان مجبور به بیگاری در صف نان بودند
دخترها کنار عروسک هایشان لالا میکردند

 

هنگامی که کارنامه ها را به دست والدین محترم میدادند :
پسرها شدیداً بخاطر نمرات پایین سرکوفت می خوردند و البته گاهی هم ممنوع شدن از مشاهده کارتون
دخترها هیچی نمیشدند . چون قرار بود در آینده ازدواج کنند و نان آور خانه هم نخواهند بود

 

هنگامی که پدر خانواده شب به منزل می آمد :
پسرها فرار میکردند و یه گوشه ای میخزیدند تا چغولی های مادر ، کار دستشان ندهد
دخترها به بغل پدر میپریدند و چپ و راست قربون صدقه میشنویدند

 

روز اول مهر ماه که مدرسه ها باز میشد :
پسرهای عزیز کله هایشان را با نمره 4 میزدند و مزین به لغت نامانوس کچل میشدند
دخترها فقط به پسرها میگفتند : چطوری کچل ؟

 

در 18 سالگی :
پسرها تمام اضطراب و دلهره شان این است که دانشگاه قبول شوند و سربازی نروند و 2 سال از زندگیشان هدر نرود
دخترها ورودشان به پادگان طبق قانون ممنوع است .

 

در دانشگاه : پسرها همان روز اول عاشق میشوند و گند میزنند به امتحان ترم اولشان و مشروط میشوند
دخترها فقط در بوفه مینشینند و به پسرهایی که زیر چشمی به آنها نگاه میکنند افاده میفروشند

 

در هنگام نمره گرفتن : پسرها خودشان را جر میدهند تا 9?5 آنها 10 شود و باز هم استاد قبول نکرده و در آخر می افتند
دخترها فقط پیش استاد میروند و یک لبخند میزنند و نمره 4?5 آنها به 17 تبدیل میشود.


در کافی شاپ : پسرها حساب میکنند.
دخترها میگویند : مرسی!


در مخ زدن : پسرها باید دلقک بازی در بیاورند تا طرف تازه بفهمد که وجود دارند ، دو ساعت منت بکشند تا طرف تلفن را بگیرد ، هفته ها برنامه ریزی کنند تا طرف قرار بگذارد ، ساعت ها باید خالی ببندند تا طرف خوشش بیاید و هنگام بهم خوردن رابطه ماه ها و در مواردی دیده شده است که سالها در هوای دلگرفته پاییز پیپ بکشند و قهوه بنوشند و هی آه بکشند .
دخترها فقط کافی است که یه لبخند بزنند و چشم ها را نازک کرده ، لبها را غنچه و سری به سمت موافق تکان دهند و هرگاه رابطه بهم خورد فقط میگویند فدای سرم.

 

هنگام خواستگاری : پسرها باید خانه ، ماشین ، شغل مناسب ، مدرک دهن پر کن ، قد رشید ، هیکل خوش فرم ، خوشتیپ و هزارتا کوفت و زهر مار داشته باشند و پشت سر هم از موفقیت ها و اخلاق خوب و .... برای عروس خانم بگن و احتمالا انگشتری برای نشون کردن در دست سرکار علیه عروس خانم بکنند
دخترها فقط کافی است بنشینند و لام تا کام حرف نزنند

 

هنگام ازدواج : پسرها باید شیربها ، مهریه ، خرید عروسی ، جواهرات گوناگون ، جشن و سالن و ... را از سر قبر پدرشون تهیه کنند
دخترها فقط باید جهیزیه بدهند که احتمالا به دلیل شروع خرید جهزیه از اوان کودکی همش بنجل شده و آقای داماد باید با تحمل هزارتا منت آنها را قبول کرده ، دور ریخته و یه سری جدید بخرد


هنگام زندگی عشقولانه دو نفره:پسرها باید بگویند : چشم ، و البته اگر هم نگویند دو قطره اشک کنار چشمان مژگان خانم ها آنها را وادار به چشم گفتن میکند
دخترها هم باید دستور بدهند و دیگر هیچ.

 

کار کردن : پسرها مثل سگ پا سوخته باید از صبح خروس خوان تا آخر شب کار کنند و همش تو فکر غرولند مدیر و قسط عقب افتاده بانک و قبض برق و آب باشند و در آخر نعششان را با بدبختی به خانه برسانند
دختر ها فقط کافی است که کلید ماشین لباس شویی ، کلید ماشین ظرفشویی و کلید مایکرو فر را فشار دهند و در حالیکه ناخن هایشان را مانی کور میکنند با مادرشان در مورد رنگ موی دختر خاله جاری عمه خانم فرخ زمان خانم بحث و تحلیل علمی داشته باشند ...

?




موضوع مطلب :
1   2   >   
درباره وبلاگ


پیوندها
صفحات وبلاگ
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 4
  • بازدید دیروز: 7
  • کل بازدیدها: 97644



انواع کـد های جدید جاوا تغیــیر شکل موس