بدو بیا هر جور بخوای طنز وجود داره فقط نظر یادت نره یک خنده ی رومانتیک/بایه وبلاگ آنتیک یکشنبه 91 مرداد 29 :: 9:28 صبح :: نویسنده : کوثرجون
همسر: چکار میکنی بعد اینکه من بمیرم؟ میری زن دیگه میگیری؟ شوهر: قطعا نه! همسر: چرا که نه؟ دوست نداری دوباره متاهل بشی؟ شوهر: خوب معلومه که میخوام همسر: خوب چرا پس نمیخوای دوباره ازدواج کنی؟ شوهر: باشه باشه دوباره ازدواج میکنم همسر: ازدواج میکنی واقعا؟ شوهر: ......!؟ همسر: یعنی تو همین خونمون باهاش زندگی میکنی؟ شوهر: البته خوب اینجا خونه خوب و بزرگیه همسر: باهاش روی تختمون هم میخوابی؟ شوهر: مگه جای دیگه هم میتونیم بخوابیم؟ همسر: بهش اجازه هم میدی ماشینم رو برونه؟ شوهر: احتمال زیاد، خوب ماشین نو هست دیگه همسر: عکسهای من رو هم با عکسهاش عوض میکنی؟ شوهر: اگر جای مناسبی باشه چرا که نه؟ همسر: جواهراتم رو هم بهش میدی؟ شوهر: مطمئنم که اون جواهرات مخصوص خودش رو طلب میکنه همسر: یعنی کفشم رو هم میپوشه؟ شوهر: نه سایزش 38 هست همسر: [سکوت] شوهر: [گند زدم!] موضوع مطلب : طنز مردان یکشنبه 91 مرداد 29 :: 9:26 صبح :: نویسنده : کوثرجون
* اعتراف می کنم پسر همسایمون دوتا سی دی از ویدیوکلوپ برداشته بود. گفتم که بده من هم ببینم. اون هم گفت به شرط اینکه یه سی دی جدید بدی. من هم که هیچی نداشتم رو یه سی دی الکی نوشتم کشتی رانی در کوهستان و بهش گفتم این فیلم رو هیچ جا ندارن. خیلی خوبه! خلاصه خیلی تعریف کردم اون دوتا سی دی رو ازش گرفتم ... * چند شب قبل خواب دیدم از کنار فلکه شهرداری با موتور یه تیکه خلاف رفتم تا به اون طرف رسیدم از شانس بد ما دیدم پلیس ها وایسادن میگن ایست ایست! ما هم همون وسط خیابون وایسادیم. حالا مونده بودیم یه دنده بزنیم فرار کنیم یا موتور رو بدیم تحویل شون! خواستم فرار کنم دیدم به سربازه گفت شلیک کن!!! خلاصه آخرش موتور رو گرفتن. حالا حتما میگین این چه ربطی به اعتراف کردن داره؟ آخه بعد از این خواب بدون اینکه حواسم باشه همه این ها یه خواب بوده، نیم ساعتی رو تخت داشتم فکر می کردم که حالا جریمه و دردسر آزاد کردن موتور به کنار، فردا با چی برم دانشگاه؟! * اعتراف می کنم یه بار توی ویندوز 98 دستم خورد چند تا شورت کات پاک شد. بلد نبودم چیکار کنم. دل چرکی شدم ویندوزو پاک کردم دوباره نصب کردم! * اعتراف می کنم یکی از سوالات دوران کودکی من این بود که تو جاده چرا ما هر چی از ماشین ها سبقت می گیریم، اول نمی شیم... * اعتراف می کنم تو بچگی هام یه بار بابا و مامان من دعوا کردن، من هم رفتم یه عالمه حشره کش زدم به خودم که بمیرم ... وصیت نامه هم نوشتم تازه، توش حلالشون کردم که عذاب وجدان بگیرن! * اعتراف می کنم که بچه بودم یه کارتون نشون می داد که مورچه زیره فیله یه سوزن می زاره و فیله میره هوا. منم زیر یه بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا، جیغ زد ولی متاسفانه نرفت هوا! * اعتراف می کنم دو هفته قبل داشتم می رفتم جلسه، خیلی عجله داشتم، بهترین کت و شلوارم رو پوشیده بودم. باورتون نمی شه، وقتی از جلسه برگشتم خونه و درست دم در بود که فهمیدم همه این مدت با دمپایی بودم! * اعتراف می کنم یه بار داشتم پشت سر یه بنده خدایی حرف می زدم توی یه جمعی، خیلی از دستش عصبانی بودم. یه کم هم غیرمنصفانه و البته بی ادبانه حرف زدم. وقتی حرفم تموم شد یکی از بچه ها گفت: دیگه چیزی نمیخوای بهش بگی! گفتم: چرا، هر چی به او عوضی بگم حقشه اما همین بسشه، چطور مگه؟ گفت: چون هفته قبل اومده خواستگاری خواهرم و عقد کردن. الان تقریبا هر شب می بینمش، گفتم پیغامی داری بهش برسونم... موضوع مطلب : طنز پسرا یکشنبه 91 مرداد 29 :: 9:24 صبح :: نویسنده : کوثرجون
این مقاله فقط جنبه طنز و سرگرمی دارد و قصد توهین به شخص خاصی ندارد. 1. همیشه سر خود را با تیغ بتراشید. طبق قانون بقای ماده، اگر مویی درنیاید، چیزی هم برای ریختن نخواهد بود. با این تمهید دیگر کچل نمیشوید؛ فقط تمام عمر بیمو خواهید بود.
2. یکی از دلایل ریزش مو، تغذیه نامناسب است. با توجه به ارزانی بیدلیل ارزاق، حتما در وعدههای اصلی یا میانوعدههای خود، از موادغذایی مقوی مانند مغز ران، چنجه، شاه میگو، لابستر، شنیسل پری دریایی و... استفاده کنید. اگر مانع ریزش موی سرتان نشوند، باعث خیلی چیزهای دیگر خواهند شد.
3. اگر موهای حساسی دارید، برایشان موسیقی ملایم پخش کنید. تحقیقات نشان داده موهایی که روزی دو تا سه ساعت در معرض موسیقی قرار میگیرند، حساسیتشان برطرف میشود؛ یعنی کلا بیحس میشوند. برای اینکه موهایتان جان سگ پیدا کنند و دیگر با انبر هم نشود آنها را کند، برایشان روزی دو ساعت این آهنگ را پخش کنید: همه چی آرومه/ من چهقدر خوشحالم!
4. بدون کلاهخود برنامههای شاد و مفرح تلویزیون را تماشا نکنید. تحقیقات یک کارشناس چینی که دیپلم ردی دارد نشان داده هفتاد درصد کسانی که تلویزیون میبینند، ناخودآگاه نیمی از موی سرشان را میکنند.
5. سر جای پارک، گیس و گیسکشی نکنید. همیشه مطمئن باشید بعد از یک ساعت جای پارک پیدا میشود؛ ولی موهایتان را که لای انگشت همشهری محترم باقی مانده با هیچ چسبی نمیتوانید دوباره سرجایش بچسبانید.
6. اگر پیکموتوری هستید، از گذاشتن کلاه ایمنی خودداری کنید. آدم مخش روی آسفالت بپاشد، بهتر است تا کچل بشود. بررسیهای یک دانشمند کچل روس نشان داده امکان کچلشدن کلهای که روی جدول پاشیده حوالی صفر است.
7. سرخپوست کچل تاکنون گزارش نشده است. هر چه سریعتر رنگ پوستتان را عوض کنید. البته مطالعات یک انستیتوی کچل درمانی در گوانگجو ثابت کرده با سیلی صورت را سرخ نگه داشتن باعث مودارشدن نمیشود.
8. خواننده شوید. تا امروز به جز یک مثال نقض، خواننده کچلی دیده نشده؛ اما شنونده کچل تا دلتان بخواهد دیده شده است.
9. سرمربی شوید. فوتبال معجزاتی دارد که آدم انگشت به دهان میماند. مشاهده شده طرف در دوران بازیکنبودن مو نداشته؛ ولی تا شده سرمربی، یکدفعه گیس گلابتون شده است.
10. از مالیدن قیر داغ روی پوست سرتان با بیل غیربهداشتی جدا خودداری کنید. چی؟ کدام آدم عاقلی با بیل غیربهداشتی این کار را میکند؟ یعنی میفرمایید آدمهای نادان اگر کچل بشوند، اشکالی ندارد؟ آیا میدانید آدم نادان کچلی که بیل غیربهداشتی هم دستش باشد، چهقدر میتواند امنیت جامعه را به خطر بیندازد؟ این را وقتی میفهمید که در آرامش مشغول برنزهکردن باشید، یکدفعه چشم باز کنید و ببینید یک آدم نادان کچل بیل به دست بالای سرتان ایستاده! پس توصیههای ایمنی را جدی بگیرید. ? موضوع مطلب : طنز جالب پنج شنبه 91 مرداد 12 :: 3:56 صبح :: نویسنده : کوثرجون
(خنده دار هست و باید بخندید اما نتیجه اخلاقی یادتون نره)
پسر : سلام.خوبی؟مزاحم نیستم؟
دختر: سلام. خواهش می کنم.? asl plz پسر : تهران/وحید/26 و شما؟ دختر : تهران/نازنین/22 پسر : اِ اِ اِ چه اسم قشنگی!اسم مادر بزرگ منم نازنینه. دختر: مرسی!شما مجردین؟ پسر : بله. شما چی؟ازدواج کردین؟ دختر : نه. منم مجردم. راستی تحصیلاتتون چیه؟ پسر : من فوق لیسانس مدیریت از دانشگاه MIT اَمِریکا دارم. شما چی؟ دختر : من فارغ التحصیل رشته گرافیک از دانشگاه سُربن فرانسه هستم. پسر : wow چه عالی!واقعا از آشناییتون خوشحالم. دختر : مرسی. منم همین طور. راستی شما کجای تهران هستین؟ پسر: من بچه تجریشم. شما چی؟ دختر : ما هم خونمون اونجاس. شما کجای تجریش می شینین؟ پسر : خیابون دربند. شما چی؟ دختر : خیابون دربند؟ کجای خیابون دربند؟ پسر : خیابون دربند. خیابون…… کوچه……پلاک….شما چی؟ دختر : اسم فامیلی شما چیه؟ پسر : من؟ حسینی! چطور؟ دختر : چی؟وحید تویی؟ خجالت نمی کشی چت می کنی؟تو که گفتی امروز با زنت می خوای بری قسطای عقب مونده خونه رو بدی.!مکانیکی رو ول کردی نشستی چت می کنی؟ پسر : اِ عمه ملوک شمائین؟چرا از اول نگفتین؟راستش! راستش!دیشب می خواستم بهتون بگم امروز با فریده…. آخه می دونین……….. دختر : راستش چی؟ حالا آدرس خونه منو به آدمای توی چت میدی؟می دونم به فریده چی بگم! پسر : عمه جان ! تو رو خدا نه! به فریده چیزی نگین!اگه بفهمه پوستمو میکّنه!عوضش منم به عمو فریبرز چیزی نمی گم! دختر : او و و و م خب! باشه چیزی بهش نمیگم. دیگه اسم فریبرزو نیاریا! راستی من باید برم عمو فریبرزت اومد. بای پسر : باشه عمه ملوک! بای…… موضوع مطلب : طنز جالب آخرین مطالب پیوندها
آمار وبلاگ
|