بدو بیا هر جور بخوای طنز وجود داره فقط نظر یادت نره یک خنده ی رومانتیک/بایه وبلاگ آنتیک پنج شنبه 91 تیر 8 :: 3:48 عصر :: نویسنده : کوثرجون
رانسل در آینده ای نزدیک:
مشترک گرامی چه خبر؟ مامان بابا خوبن؟ بچه کوچولو چطوره؟ الهی ایرانسل قربونش بره! مشترک گرامی یه طرح دارم پاییزه یه سیم کارت بخر ، دوتا ببر یکی میارم در خونتون، یکی میدم به عموتون، یکی هم واسه عمتون!
مشترک گرامی کاری باری نداری فعلا؟ قربونت ایرانسل موضوع مطلب : طنز جالب دوشنبه 91 تیر 5 :: 2:37 صبح :: نویسنده : کوثرجون
دقیقا اون زمان که راننده تاکسی می خواهید سبقت بگیره حتما یه مسافر هست که بگه: آقا پیاده می شم! *هشتاد درصد امتحانات پایان ترم براساس کلاسی است که در آن غایب بوده ای! *اگر بلیت نداشته باشی پول خرد هم نداری. وقتی پول خرد داری که بلیت هم داری. *اونی که بیشتر از همه دوستش داری، عاشق اونی میشه که بیشتر از همه ازش تنفر داری! *کافیه یه بار تو کلاس، خونه یا مهمونی عطسه کنی تا 6 قرن بعد هرکی مریض میشه و تورو می بینه میگه من از تو گرفتم! *وقت نوبت ما میشه نون بگیریم همون موقع آشنای شاطرم میاد نون بگیره! *واژه های «جون مادرت!» دقیقا وقتی از دهنت می پرن که طرف مقابلت مادرش رو از دست داده. *هر وقت می خوای انگلیسی تایپ کنی کیبورد رو فارسیه و وقتی میفهمی که جمله رو تا آخر تایپ کردی! *همیشه وقتی می خوای «ست» بپوشی، یه تیکش تو رخت چرکاست! *پریدن فیوز برق با حساسیت مسابقه فوتبال رابطه مستقیم داره. *تمام ماه ظرفاتو می شوری، خشک می کنی، میذاری تو کابینت، درست روزی که مامانت میاد بهت سر بزنه کلی ظرف نشسته داری، پاک آبرومت میره! *هروقت همه چیز زندگیت سرجاشه، یه چیزی رو جای اشتباه گذاشتی که بعدا صداش درمیاد! *همیشه هوس همون غذایی رو می کنی که تو یخچال نیست. *میزان سنگ توی غذا با دندان های خراب و سست رابطه مستقیم دارد. *هر وقت میای در کنسرو ماهی رو باز کنی حلقه اش کنده می شه! *اگر تو یه اتوبوس پنجاه تا از بهترین نوع صندلی وجود داشته باشه، همیشه اون داغون داغونه سهم تو میشه! *اینترنت همیشه پرسرعت کار میکنه مگر اینکه شما کار مهم و واجبی داشته باشید! *همیشه 99 درصد اول سریع دانلود میشه، یک درصد آخر قطع میشه!!! *فاصله شما با گیت سالن پرواز رابطه مستقیم داره با وزن باری که حمل می کنید و رابطه عکس داره با زمان باقی مانده تا پرواز! *دقیقا وقتی داری با بابت راجع به گرفتن ماشین حرف میزنی، تلویزیون یه برنامه پخش می کنه درمورد تاسف بارترین تصادف های تاریخ بشر با ماشین! *وقتی تزریقاتی ازت پرسید کی پنی سلین زدی فرقی نمی کنه که بگی 6 سال، 6 ماه، یا حتی 6 ثانیه پیش، چون اون هوس کرده ازت تست بگیره و تو بیشتر درد بکشی! موضوع مطلب : طنز جالب دوشنبه 91 تیر 5 :: 2:30 صبح :: نویسنده : کوثرجون
دوشنبه 91 تیر 5 :: 2:25 صبح :: نویسنده : کوثرجون
یارو زبونش میگرفته، میره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟ کارمند داروخونه می گه: دیب دیگه چیه؟ یارو جواب می ده: دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره. کارمنده می گه: والا ما تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟ یارو می گه: بابا دیب، دیب! طرف میبینه نمی فهمه، می ره به رئیس داروخونه می گه. اون میآد می پرسه: چی میخوای عزیزم؟ یارو می گه: دیب! رئیس می پرسه: دیب دیگه چیه؟ یارو می گه: بابا دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره. رئیس داروخونه می گه: تو مطمئنی که اسمش دیبه؟ یارو می گه: آره بابا. خودم دائم مصرف دارم. شما نمیدونید دیب چیه؟ رئیس هم هر کاری میکنه، نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه. یکی از کارمندای داروخونه میآد جلو و می گه: یکی از بچههای داروخونه مثل همین آقا زبونش میگیره. فکر کنم بفهمه این چی میخواد. اما الان شیفتش نیست. رئیس داروخونه که خیلی مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع برش داره بیارتش. میرن اون کارمنده رو میارن. وقتی می رسه، از یارو میپرسه: چی می خوای؟ یارو می گه: دیب! کارمنده می گه: دیب؟ یارو: آره. کارمنه می گه: که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟ یارو میگه: آره، همونه. کارمند میگه: داریم! چطور نفهمیدن تو چی می خوای!؟ همه خیلی خوشحال شدن که بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد. کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی یه کیسه نایلون مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارش. همه جمع می شن دور اون کارمند و با کنجکاوی میپرسن: چی میخواست این؟ کارمنده می گه: دیب! میپرسن: دیب؟ دیب دیگه چیه؟ می گه: بابا همون که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره! رئیس شاکی می شه و می گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیب چیه؟ کارمنده می گه: تموم شد. آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت! . . . *دلم خنک شد، آخر نفهمیدین دیب چیه* موضوع مطلب : طنز جالب دوشنبه 91 تیر 5 :: 2:10 صبح :: نویسنده : کوثرجون
نسل ما کرم یخچال دارد !!!
در یخچال را باز می کند؛ مدتها روبروی آن می ایستد چیزی نمی خورد در یخچال را می بندد ! نا گفته نمونه من خودمم اینجوری هستم
موضوع مطلب : طنز جالب دوشنبه 91 تیر 5 :: 1:11 صبح :: نویسنده : کوثرجون
سخنی چند با آقای ایرانسل موضوع مطلب : طنز جالب یکشنبه 91 تیر 4 :: 7:17 عصر :: نویسنده : کوثرجون
دوشنبه الان رسیدیم خونه بعدازمسافرت ماه عسل وتوخونه جدیدمستقرشدیم خیلی سرگرم کننده است که واسه ریچاردآشپزی کنم امروزمیخوام یه جورکیک درست کنم که تودستوراتش نوشته 12 تخم مرغ راجداجدا میزنیم واسه همین من کاسه به اندازه کافی نداشتم ومجبورشدم کاسه قرض بگیرم تابتونم تخم مرغ هاروتوش بزنم سه شنبه ماتصمیم گرفتیم واسه شام سالاد میوه بخوریم درروش تهیه اون نوشته شده بود بدون پوشش سروشود(لباس)خوب من هم این دستورروانجام دادم ولی ریچاردیکی ازدوستاشو واسه شام آورده بود خونمون نمیدونم چرا هردوتاشون وقتی داشتم واسشون سالاد سرومیکردم عجیب وشگفت زده به من نگاه میکردن(بدون پوشش درلغت آشپزی یعنی بدون سس) چهارشنبه من امروزتصمیم گرفتم برنج درست کنم ویه دستورغذایی پیداکردم واسه این کارکه میگفت قبل ازدم کردن برنج کاملا شستشوکنین پس من آبگرمن روراه اندازی کردم ویه حموم حسابی کردم قبل ازاینکه برنج رودم کنم ولی من آخرش نفهمیدم این کارچه تاثیری تودم کردن بهتربرنج داشتچ پنج شنبه بازهم امروزریچاردازم خواست که واسش سالاد درست کنم خوب من هم یه دستور جدید روامتحان کردم توی دستورش گفته بود موادلازم راتهیه کنید وآنهاروروی یه ردیف کاهوپخش کنین وبذارید یک ساعت بمونه قبل ازاینکه اونوبخورید خوب منم کلی گشتم تایه باغچه پیداکردم وسالادموروی کاهوهایی که اونجابودپخش وپراکردم وفقط مجبورشدم یه ساعت اونجاوایستم تایه سگی نیاداونوبخوره ریچارداومد اوناوازم پرسید که حالم خوبه؟؟نمیدونم چرا؟عجیبه!!حتماتوکارش خیلی استرس داشته باید سعی کنم یه کمی دلداریش بدم جمعه امروزیه دستورغذایی راحت پیداکردم نوشته بود همه موادلازم روتوی کاسه بریزوبزن به چاک (درغذامخلوط کردن به زبان عامیانه بزن به چاک) خوب منم ریختم توکاسه ورفتم خونه مامانم ولی فکرکنم دستوراشتباه بود چون وقتی برگشتم خونه مواد همونجوری که ریخته بودمشون توی کاسه مونده بودن شنبه ریچاردامروزرفت مغازه ویه مرغ خرید وازمن خواست که واسه مراسم روزیکشنبه اونوآماده کنم ولی من مطمئن نبودم که چه جوری میشه تن یه مرغ لباس کرد وآمادش کرد.قبلابه این نکته تومزرعمون توجه نکرده بودم ولی بلاخره یه لباس قدیمی عروسک پیداکردم باکفشهای خوشگلش... وای من فکرمیکنم مرغه خیلی خوشگل شده بود وقتی ریچاردمرغ رودیداول شروع کردتاشماره 10 شمردن ولی بازم خیلی پریشون بود حتمابه خاطرشغلشه یاتوقع داشته مرغه واسش برقصه وقتی ازش پرسیدم عزیزم اتفاقی افتاده شروع کردبه گریه وزاری وهی دادمیزد آخه چرامن ؟چرامن؟هوووم حتمابه خاطراسترس کارشه میدونم
موضوع مطلب : طنز جالب شنبه 91 تیر 3 :: 10:16 صبح :: نویسنده : کوثرجون
در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه میکردند.
موضوع مطلب : طنز جالب شنبه 91 تیر 3 :: 9:50 صبح :: نویسنده : کوثرجون
روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه میشود که هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را میفرستد . در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی ، زنی که تازه از مراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند . اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود و مادرش را بر نقش زمین میبیند و در همان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد: موضوع مطلب : طنز جالب آخرین مطالب پیوندها
آمار وبلاگ
|